سنگ تمام رهبر معظم انقلاب برای برنامه پربازدید احسان علیخانی!
احسان علیخانی در ابتدای برنامه درباره ی میهمان قسمت هشتم می گوید: قصه امروز ما روایت زندگی پر رمز و راز و پیچیده یک دختر ایرانی است. پس از آن تیزری کوتاه از نرگس کلباسی پخش شد که در این تیزر نرگس از زندگی خود روایت کرد و گفت: فک کنم 4 و نیم ساله بودم که به همراه خانواده ایران را ترک کردیم و به انگلیس رفتیم. هنگامی که بزرگ شدم به هند رفتم تا به بچه های خیابانی کمک کنم. رییس باند بچه های خیابانی مرا تهدید کرد که از این منطقه بیرونم می کنند. می کشندم یا بر رویم اسید می پاشند. روزی نیز در غذایم سم ریخته بودند. در نهایت یک خانواده ای گفت پسرم گم شده است یا پول می دهی یا تو را به دادگاه می کشانیم. پسر آنان در جلوی چشمانشان غرق شد و آنان کاری نمی کردند.
نرگس کلباسی دختر 29 ساله، اهل اصفهان بر روی صحنه می آید و رو به روی احسان علیخانی بر روی صندلی می نشیند و درباره ی خود می گوید: سال 1367 دراصفهان در خانواده ای مذهبی به دنیا آمدم که پدر مادرم و پدر پدرم، روحانی بودند.
او ادامه می دهد: پدرم استاد دانشگاه بودند اقتصاد تدریس می کردند. مادرم خانه دار بود. دو تا بردار دارم، که یکی از آنان از من بزرگتر و دیگری کوچکتر از من بود.
نرگس تصریح می کند: به خاطر پدرم به انگلستان رفتیم تا او تحصیل کند. بستگی نداره کجا بزرگ می شویم بلکه تربیت خانواده دارای اهمیت است. زندگی من در کشور انگلیس بود، اما در خانه درباره ی ایران صحبت می کردیم و باید با یکدیگر فارسی حرف می زدیم.
او بیان می کند: 11 سال داشتم که با خانواده ام به ایران سفر کردم و به اصفهان رفتیم. شب دوم برادرم دندان درد گرفت. او را با پدرم به دندانپزشکی بردیم. هنگامی که به خانه برگشتیم هر چقدر در زدیم، مادرم در را باز نکرد. من به دلیل اینکه کوچک بودم توانستم از راهی وارد خانه شوم و در را باز کنم. مادرم خواب بود. هر چقدر او را بیدار کردیم . بیدار نشد.
نرگس با بغض ادامه می دهد: اشک پدرم را هرگز ندیده بودم، وقتی مادر در خواب سکته قلبی کرده بود و دیگر بیدار نشد، پدرم گریه می کرد. تجربه من از سفر به اصفهان خاطره تلخ مرگ مادرم وعزاداری بود. من از سفر به ایران ترسیده بودم.
او بیان می کند: با پدرم به انگلیس بازگشتیم، پدرم هم مادر بود هم پدر. بهترین انسانی بود که تاحالا دیدم. 4 سال از پس از مرگ مادرم، پدرم تصیمم می گیرد به ایران باز گردیم. مرا در مدرسه فارسی زبان ثبت نام کرد. احساس می کردم پدرم ناراحتی دارد. 6 ماه از سفر ما به ایران گذشت. عموهایم گفتند پدرت برای سفر به خارج می رود. یک شب عموم گفت؛ پدرت فردا به ایران می آید وقتی او را دیدی گریه نکن. هنگامی که پدرم را در اتاقی که بر روی تخت خوابیده بود دیدم یک تکیه استخوان بود و مبتلا به سرطان شده بود. تنها 5 ماه زنده ماند. دومین تجربه تلخ من از ایران رقم خورد. سفر به ایران، کسانی که عاشقش بودم را از من گرفت. تصیمیم گرفتیم به انگلیس برویم. پدر و مادرم در ایران خاک شدند.
نرگس تصریح می کند: در انگلیس به سرکار رفتم. اوضاع مالی ما سخت بود. سه تا شغل مختلف داشتم. توی مغازه لباس فروشی، پمپ بنزین و سوپر مارکت کار می کردم. به کسی نمی گفتم پدر و مادر ندارم. نمی خواستم کسی به ما تحریم کند.
او ادامه می دهد: روزی عمه ام مرا به کاندا دعوت کرد. ازم درخواست کرد تا سرپرستی برادرم امیر را برعهده بگیرد. امیر به من گفت اگر تو با هم در کاندا بمانی من نزد عمه می مانم. با امیر در کاندا ماندم. یکسال و نیم گذشت، دیدم وضعیت امیر در کاندا خوب است و دیگر نگرانی نسبت به او ندارم، به انگلیس بازگشتم. احساس می کردم باید به کسانی که پدر و مادر ندارند کمک کنند. وقتی فکر می کردم، بچه هایی هستند که در فقر زندگی می کنند اند اذیت می شدم. منتظر یک موقعیتی بودم که بروم به آنان کمک کنم.
در میان اخبار
او تصریح می کند: هنگامی که در انگلیس و کاندا بودم، احساس خوشحالی نمی کردم. تصمیم گرفتم، بدبخترین و بدترین نقطه دنیا را پیدا کنم و بروم. هنگامی که در اینترنت جستجو می کردم. ارث 16 هزار دلاری به من ارث رسید. احساس کردم، پدرم می گفت؛ این پول تو جیبی سفرت هست پس آماده رفتن شو. با یک کوله پشتی و 16 هزار دلار به هند رفتم. البته قبل از آن به دوکشور رفتم که آمادگی رفتن به هند را داشته باشم.
اوتاکید می کند: به نظرم بچه ها در همه جای دنیا فرقی باهم ندارند. همه بچه ها بیگناهند. تقصیر آنان نیست در آن موقعیت به دنیا امده اند. به دلیل خاطرات بدم ایران را انتخاب نکردم، هند را انتخاب کردم. می خواستم بدترین جا را پیدا کنم و آن موقع تصمیم بگیرم چکار کنم.
او ادامه می دهد: اولین بار به یتیم خانه کوچکی رفتم، مرا قبول نمی کردند، هنگامی که واقعا فهمیدن قصد کمک کردن است اجازه دادند تا در آنجا بمانم. یتیم خانه خیلی کوچک بود که 40 دختر در آنجا زندگی می کردند، به آنان قول دادم تا برایشان یک خانه بزرگتر بسازم. به کاندا رفتم، همه کار کردم، از کیک پزی تا ماشین شستن. البته دانشجو هایی هم مرا در این راه کمک کردند. توانستم 45 هزار دلار جمع کنم و در هند برای یتیم خانه دختران یک خانه زیبا بسازم.
نرگس با صراحت می گوید: در هند به طبق دینشان اعتقاد دارند، بچه هایی که معلول یا نابینا هستند در زندگی قبلیشان، انسان های خوبی نبوده اند لذا به آنان اهمیتی نمی دهند. دست یا چشمان بچه های خیلی کوچک را برای پول می برند تا آنان گدایی کنند. در یک جایی، بچه ها معلول و نابینا در یک خانه تاریک و کثیف زندگی می کردند، من به آنان نزدیک شدم، آنان مرا نمی پذیرفتند، گویا عادت کرده بودند بدی ببینند. به آنان نزدیک شدم و گفتم برایشان خانه می سازم.به کاندا رفتم و 40 هزار جمع کردم و به هند نزد این بچه ها آمدم و یک خانه زیبا نیز برای آنان ساختم.
اوی ادامه می دهد: مادری بود که خودش چشم فرزندش را کور کرده بود. این دسته از افراد که به خاطر پول کارهای وحشتناک می کنند در آنجا زیاد بود و مشکلات روزهای آخرم به خاطر همین مردم بود.
نرگس ادامه می دهد: هنگامی که دچار مشکل شدم. دوستم در ایران این پیشنهاد داد که باید مشکل تو را مردم ایران بدانند. به تنهایی نمی توانی از پس آن بر آیی. باورم نمی شد که انقدر مردم ایران در باره ی من بنویسند و به من اهمیت بدهند. مگر من برای آنان چه کرده بودم. در نهایت این حمایت ها به نتیجه رسید.
او تصریح کرد: کنسولگری ایران در هند با من تماس گرفتند. هیچ گاه اجازه نداند من به دادگاه تنها بروم همیشه در کنارم بودند. ازکشور انگلیس کمک خواستم اما به هیچ جایی نرسید. مردم انگلیس برای کسی تا حدی جلو نمی روند. مانند ایرانیان احساسی نیستند که بدانند کسی بی گناه است از ته دل کمک کنند. انگلیس پشت به من کرد اما مسئولان و مردم کشور ایران تا لحظه آخر با من بود و می خواستند منو نجات بدهند.
نرگس تاکید می کند: ناجی اصلی من، مردم ایران، دولت ایران و دکتر ظریف و وزارت امور خارجه بودند.از مردم ایران شروع شد، اگر آنان در شبکه های اجتماعی مطلب نمی گذاشتند مسئولین نیز متوجه نمی شدند.
در پایان برنامه نرگس کلباسی آرزو دارد به خانه خدا مشرف شود و در این باره می گوید: پدرم با اینکه عمر کوتاهی داشت اما 30 بار به مکه رفته بود. آرزو دارم به مکه بروم تا از خدا به دلیل حمایت هایی که از من کرده سپاسگزاری کنم. همچنین فیلم کوتاهی از یک روحانی که دایی نرگس بود، پخش شد که او از حمایت مقام معظم رهبری از نرگس کلباسی هنگامی که دچار مشکل شده بود صحبت کرد و گفت: وقتی بگوییم وزارت امور خارجه کمکی کرده است شاید با خود بگوییم وظیفه اش است. اما مقام معظم رهبری هزینه هایی را به نرگس برای گرفتن وکیل کمک کرد که خیلی ارزشمند بود.
پس از پایان برنامه ماه عسل، روابط عمومی این برنامه اعلام کرد که دفتر مقام معظم رهبری یک سفر به مکه مکرمه را به نرگس کلباسی اهدا کردند.